انشا درباره برایت می نویسم از دلتنگی هایم
مقدمه:چندی پیش،آنگاه که ضربان قلبم کندتر از همیشه می تپید و دست هایم می لرزید خودکارم را ناخوداگاه در دست گرفتم. نمی دانم خودکار می نوشت یا قلب بی تابم که غریبانه کلمات را کنار هم می نوشت و من اینگونه آغاز کردم.
تنه:برایت می نویسم از دلتنگی هایم از روزهای بی تو رفته و از اشک هایی که بی محابا ریخته از قلبی که مالامال از غم پرگشته و نگاهی که بی وقفه در جستجوی تو و نفسی که بی کسانه در استفسار بوی عطر توست. برایت می نویسم از دلتنگی که شب و روزهایی که ندانستم چگونه آمد و چطور می گذشت از کاغذهایی که بی رحمانه خط خطی شد و کلماتی که ناجوان مردانه کنارهم چیده شدند.
برایت می نویسم از روزهایی که می شد عالی و خوب باشد از خاطره هایی که می توانست بهترین باشد و از خنده هایی که باید بلند و از اعماق وجود زینت گر روح خسته و بی طاقتمان می شدند.برایت از دلتنگی هایی می نویسم که همچون شمع ذوبم کرد و ذره ذره وجودم را بلعید.
از سوختن ها و ساختن هایی که بی رحمانه سیلی به صورت نهیب و کم طاقتم تافت. هرزمان که عزمم را جزم کردم و تصمیم به برخاستن کردم. دلتنگی و نبود حضورت آنچنان ریشه هایم را خشک می کرد و سیلی ها را محکم تر می کوبید که تاب و توان برخاستن را از وجودم سلب می کرد. برایت از عشق می نویسم که اگر بگویم دل تنگی هایت خون را در رگ هایم خشکاند. دروغ نبود و از حرف راستی،راست تر بود.
نتیجه گیری:دلتنگی تنها یک احساس ساده نیست. گاه می تواند آنچنان ویرانگر باشد که تمام کاخ های ساخته شده و تمام آرزوهای بافته را ویران سازد. پس اگر دلتنگ هستید تا زمانی که دیر نشده است دست بجنبانید.