انشا ازاد

انشا با موضوع دستان پینه بسته پدر

انشا درمورد دستان پینه بسته پدر

انشا با موضوع دستان پینه بسته پدر

مقدمه:

کاش بوسه بودم تا روی دستانت می نشستم. کاش بال بودم تا روی شانه هایت پیله می بستم. کاش شب بودم تا آرام و بی درد در آغوشم تورا می فشاردم.

تنه انشاء:

همیشه از نگاه خسته ات مهربانی موج می زند. از دستان زمخت و پینه بسته ات حمایت و پشتیبانی می بارد. گاه که همین دستانت را روی شانه ام می گذاری دلم مثل کوه قرص می شود.

به طوری که هیچ گردبادی توان مجادله با من را ندارد. چندی پیش که از فرط سرما می لرزیدم دستانم را که گرفتی از زبری اش دلم لرزید.یادم آمد روزهای کودکی ام را که یکی از انگشتان دستانت را می گرفتم و در دل آرزو می کردم کاش دستان من هم به اندازه ی تو باشد.

از آن لبخندهای مهربانت می زدی و مرا به خود نزدیک می کردی! چقدر زود گذشت و چه غریبانه دستانت پیری را زودتر از سنت تجربه کرد!ای پدر دستان پینه بسته ات را می بوسم و از درگاه پروردگار برایت عمری باعزت می طلبم. تو از کودکی قهرمان تمام لحظه هایم بودی و اکنون که سال های مدیدی از آن می گذرد هنوز همان قهرمان مانده ایی!

می دانی چرا؟همیشه با نگاهت با حمایت های بی دریغت و با پشتیبانی های مکررت سعی در آموزش آن ها به من داشتی که همه چیز برایم ممکن است.

به همه چیز خواهم رسید به شرط آنکه تو را داشته باشم و بخواهم! وقتی که برای خواستن چیزی مصم باشم دستانم یاری دهنده ی من خواهد بود.شاید فردا روزی من هم همچون دستان تو را داشته باشم اما یقین دارم همچون تو به داشتن آن و تلاش خود افتخار خواهم کرد.

مطالب پیشنهادی :  انشا در مورد پدر

نتیجه گیری:

پدر معجزه ایی است که بهشت ندارد. پر پرواز هم ندارد اما عجیب بوی خدا را می دهد.

انشا با موضوع دستان پینه بسته پدر

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا