انشا به صورت دل نوشته
بهار میآید، مادران میزایند، درختان برگ میدهند و شکوفه میکنند، باغبانهای زیباسازی شهری بنفشهها و پامچالها را بیملاحظه در باغچهها و بلوارها میکارند، زمستان آخرین زورش را میزند، و این قطعیترین سخن جهان با ماست، جهان منتظر سوگواریهای ما نمیماند. بخاطر قلب شکسته ما بهارش را به تعویق نمیاندازد. بخاطر سفره کوچک ما بهار و تابستان جایشان عوض نمیشود. تابستان خنک نمیشود. زمستان گرم. دنیا لنگ هیچکدام ما نمیماند.
همانطور که چینهای کنج چشممان، خط اخم و خندهمان هر روز عمیقتر میشوند بیآنکه برایشان مهم باشد تا اینجای کار حظی بردی یا نه. خوشبخت بودی یا نه. عاشق شدی یا نه. دلبسته هستی یا نه. همانطور که زنی یائسه میشود بی آنکه طعم آغوش گرفتن نوزادی را چشیده باشد. دنیا بیرحم است، همانطور که به قلب مادری مستاصل که فقط حسرت دیدار فرزند رو به موتش را به دل دارد، رحم نمیکند. همانطور که همکلاسیهای ریرا بزرگ شدهاند و کلاس بالاتر رفتهاند. همانطور که مردمان سیسخت در چادر هستند و برف بر سرشان مینشیند، همانطور که مردم سیستان محرومترین ایرانیاناند و جوابشان گلوله ساچمهایست، همانطور که یازده رمضان آمد و رفت بیکه شجریان ربنا بخواند و بعد این هم خواهد آمد و خواهد رفت. همانطور که مادرانی جنین به شکم از این بلای منحوس مردند و نوزادشان زنده ماند و گریه کرد و شیر خواست بیآنکه بداند مادرش پیش از تولدش مرده بود.
رسم غریبیست نه؟ دنیا لنگ دل هیچکس نمیماند. مثل نوار نقاله تردمیل که حتی اگر ایستاده بر رویش سکته کنی یا بمیری همچنان خواهد رفت چه همپای او بروی و چه نه. رسم غریبیست که نارنجها هر سال جوانه میزنند و عین خیالشان نیست که دیگر با این چیزها دل کسی خوش نمیشود.
منبع: تلگرام
نویسنده:الهام فلاح
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید ممنونم
انشا به صورت دل نوشته