انشا ازاد

پایه نهم خاطره ایی از دوران قرنطینه به طنز

پایه نهم خاطره ایی از دوران قرنطینه به طنز

پایه نهم خاطره ایی از دوران قرنطینه به طنز

عیدپارسال درگیرو دار اولیه کرونا بودیم همگی در ترس و اضطراب آن بودند و غم نداشتن سفر و عیددیدنی را می خوردند اما من جزء آن معدود افرادی بودم که از این موضوع بسیار خوشحال بودم. سوءتفاهم نشود از حواشی عید و عیددیدنی خوشم نمی آید.از بس که مهمان ها سوالات عجیب غریب می پرسند. حتی پارسال یکی از من پرسید چرا ملخ ها از ایران کوچ نمی کنند؟!

باورکنید خیلی تلاش کردم که نگویم از بس ما مردمان مهمان نوازی هستیم!هرکسی به کشورمان می آید راه بازگشت ندارد.اما خودمانیم،غریبه که میانمان نیست با نداشتن عید از شر بچه های کوچک فامیل هم راحت شدیم. مردیم از بس به همه چیز دست زدند و کتاب هایمان را خط خطی کردند. از همه مهم تر از شر خرید میوه و آجیل عید هم خبری نبود. اما برایتان خاطره ایی از همان روزهای قرنطینه نگویم. وقتی که مادرم با عمه ام تماس تصویری برقرار کرد و با او صحبت می کرد.

عمه ام با اصرار که کرونایی نیست و ما نداریم قصد آمدن به خانه ی ما را کرد. گفت برای شام به خانه ی شما می آییم. در اینکه آن روز و در آن قرنطینه شپش هم در جیبمان و در یخچال خانه ایمان پشتک نمی زد. مادرم به من اشاره ایی کرد تا سرفه کنم. آقا برایتان نگویم که آنقدر محکم سرفه کردم که نه تنها عمه ام به خانه ایمان نیامد،بلکه تمام اهل کوچه هم تا دوهفته نزدیک خانه ی ما نشدند تا ما را می دیدند پایشان را تند می کردند. ما که بدمان نمی آمد حداقل خیالمان برای دوهفته راحت بود.

ممنونم از این که این متن را مطالعه کردید .نظر شما دوستان در مورد این انشا چه بود نظر بزارید ممنونم

پایه نهم خاطره ایی از دوران قرنطینه به طنز

منبع: سایت انشاء باز

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا