تحقیق دانش اموزی

تجلي خداوند به چه معنا است

تجلي خداوند به چه معنا است

تجلي خداوند به چه معنا است

تجلی واقعا به چه معناست . چه فرق بین تجلی در روایت و تجلی که عرفا از آن سخن می رانند ، وجود دارد؟
بسیارند کسانی که تجلی خداوند را به همان معنایی که عرفا معنی کرده اند ، می دانند و برای تبیین آن از اشعار صوفیانه کمک می گیرند .
ولی با نگاهی به احادیث متوجه می شویم که تجلی در معنای صوفیانه ی آن با معنایی که در روایات آمده تفاوت اساسی دارد .
در مورد تجلی در قرآن کریم آیه فلما تجلی ربه للجبل )اعراف43) هم چنین در نهج البلاغه از امیر المومنین «فَتَجَلی لِخَلقِه مِن غَیرِ اَن یکوُن یری» و موارد دیگری در روایات اهل بیت علیهم السلام آمده است
مقصود از تجلی حق چیست؟ معانی متعددی در این مورد وجود دارد:
تجلی در لغت به معنای روشن شدن شیئ ،آشکاری و ظهور
معانی اصطلاحی:

1. تجلی به معنای ظهور بعد از خفا مانند ظهور خورشید در افق

2.ظهور علت به خاطر معلولش و نزول علت برای ظهور معلول مانند تابیدن خورشید؛ که با نور خود تجلی کرده است یعنی نور خورشید وجود نازله خورشید است و رشحه ای از آن که وسیله ظهور علت ( خورشید ) شده است.

3.تجلی به معنای تطوّر و تشأّن یعنی یک حقیقت به رنگ ها و شکل های مختلف ظهور کند. آب به صورت های بخار و ابر و تگرگ و برف و… در می آید و تطور می گیرد به اطوار مختلف .

4.مؤثری با اثر خود قدرتش را نشان می دهد .مثلا بنّا ساختمانی را ساخته . ساختمان و بنا قدرت بنّا را می نمایاند. آن وسیله ی روشنی بنا شده . آن خالق که بنا است با این آیت و نشانه اش (بنا ) تجلی کرده است . همه با دیدن ساختمان به وجود بنّا پی می برند. تجلی بَنّا به بنا است.

5. شدَت ظهور یک حقیقتی بدون تطوّر و تشبیه برای انسان . شدت ظهور در فطرت وجدان .

بررسی نظریا ت بالا

1. اولین معنی در مورد تجلی حق تعالی باطل است. ظهور خداوند بعد از خفا نیست که مخفی بوده سپس ظاهر شده باشد .

2. در مورد معنی دوم هم که علت به معلول خود تنزّل یافته باز هم غلط است .
اگر تجلی خداوند به معنی تنزل او در موجودات باشد، پس باید بین خدا و خلق سنخیت باشد
ولی در احادیث متعدد جدایی خلق از خالق و بینونت به صراحت آمده است از جمله
مُباینَتُهُ اِیاهُم مُفارِقَتُهُ اِنِّـیتُهُم…. کُنهُهُ تَفریقٌ بَینَهُ وَ بَینَ خَلقِهِ
آفریدن خداوند آفریده ها را حجابی است بین او و آنها… کنهش فاصله ی بین او و آفریده هایش است
از طرفی هم در این صورت باید به قدیم بودن جهان قایل شویم . به این معنا که خداوند ابدی و ازلی است پس جلوه او هم ابدی وازلی است . اگر قرار باشد که کاینات جلوه ذات الهی باشند پس آنها نیز ابدی و ازلی خواهند بود . و در این صورت جهان نیز قدیم خواهد بود و این محال عقلی است.پس معنای دوم که تجلی خداوند ترشح و تنرل وجود او باشد غلط است و این نظریه بزرگان از صوفیه است

در احادیث بسیاری به جدایی خداوند از خلق اشاره شده است:
الف) امیر المومنین فرمود: کل ما یمتنع فیه یمتنع من صانعه .هرآنچه که در آفریده است در آفریننده نیت)توحید شیخ صدوق – ترجمه محمد علی سلطانی ص 42(
ب) امام صادق ع فرمود هو بخلاف الاشیاء او به خلاف اشیا است ) همان ص 374(
ج) کنهه تفریق بینه و بین خلقه =کنه او فاصله ی بین او و آفریده هایش است. همان ص39
د) خلق الله حجاب بینه و بینهم و مباینته ایاهم مفارقته انیتهم …آفریدن خداوند ، آفریده هایش را، خود حجابی است بین او و آنها. جدایی وی از آنها و مباینت او از شخصیت آنهاست.

3. سومی که تطور است . یک شی که به اطوار مختلف درآمده باشد،که بسیاری از عرفا هم این عقیده را دارند .در این بیان ، دیگر صحبت از علت و معلول نمی کنند بلکه می گویند که یک حقیقت در عالم هستی هست و آن وجود خداوند است . این اختلافات هم اطوار همان یک حقیقت است.اشعار صوفیانه اکثرابیان معناست که هر چه در جهان است، اطوار خود خداست.

4.معنای چهارم
تجلی به این معنا که خداوند به آیات خود تجلی نموده است یعنی خود را شناسانده است این درست است مانند ( فلما تجلی ربه للجبل)یعنی به آیه ای از آیات خود ، تجلی نمود . روایتی که در این مورد آمده است
علامه طباطبایی(ره) در تفسیر خود به نقل از تفسیر بصائرالدرجات داردکه :
عَن البصائر عن السیاری عن عبد الله بن أبی عبد الله الفارسی وغیره رفعوه إلى أبی عبد الله علیه السلام قال : إن الكروبیین قوم من شیعتنا من الخلق الأول جعلهم الله خلف العرش لو قسم نور واحد منهم على أهل الأرض لكفاهم . ثم قال : إن موسى علیه السلام لما أن سأل ربه ما سأل أمرا واحدا من الكروبیین فتجلى للجبل فجعله ) تفسیر المیزان ج 17 ص 9(
امام صادق قرمود:
کروبیین گروهی از شیعیان ما، از خلقت اولیه خداوندند . خداوند آنان را در جلو عرش قرار داده که اگر نور یکی از آنها به تمام اهل زمین تقسیم شود برای همه کفایت می کند.
سپس فرمود. موسی علیه السلام آن چه را که از پروردگارش سؤال کرد، خداوند به یکی از کروبیین امر کرد که تجلی کند به کوه پس موسی به رو افتاد …
حضرت امیر در خطبه ی 185 می فرمایند: لَم تُحِط بِهِ الاَوهامُ بَل تَجَلّی لَها بِها وَ بِها اِمتَنَع مِنها)(اوهام بر ذات او احاطه ندارد بلکه با آثار عظمت خود بر آنها تجلی کرده است و نشان داد که او را نمی توانند تصور کنند.(

5. تجلی به معنی شناخت قلبی و بروز شدید فطرت که غیر شناخت عقلی و مفهومی است . شناختی که با حذف مقدمات شناخت و استدلال و برهان است.
تجلی به معنی شناختی که با رؤیت قلب ودل حاصل شود این شناخت شناختی است که غیر شناخت عقلانی و بدون واسطه بدون اسباب و جهات جسمی ومادی است.
این شناخت به حس و تعقل نیست بلکه شناخت خودش بدون واسطه ی استدلال . مثل حب و بغض نسبت به شی. مانند شناخت خودمان از خودمان که بدون استدلال است . این شناخت رؤیت قلب تعبیر شده است و قلب انسان بدون هیچ جهات مادی خداوند را می یابد این معنا در ارتباط با حضرت حق به «تجلی» تعبیر شده است.
این حالت در انسان وجود دارد ولی و از بین نمی رود ولی مستور می شود و آن وقتی است که به اشتغالات دنیوی و معاصی آلوده شد که در این صورت کمرنگ می شود .
حال اگر این حالت فطری ودریافت درونی و قلبی چنان قوت یابد که تمام وجود و اراده و خواست و شئونات انسان را دربر بگیرد ، از آن به تجلی تعبیر می شود.
این حالت به صورت اکمل و اتم در وجود مبارک حجج الهی است که اراده آن ها با اراده الهی یکی است و آنان مظهر اسمای خداوند می شوند . حضرت امیر که در کلام شان دارند (انا جنب الله و انا عین الله و یدالله و …) اشاره به شدت این حالت و شناخت از حق دارد .
حضرت در جای دیگر(بحار الانوار ج 43 ص 7) می فرمایند… ای سلمان و ای جندب ، گفتیم لبیک یا امیر المؤمنین صلوات خدا بر توباد. فرمود :« منم که به اذن پروردگارم زنده می کنم و منم که می میرانم. و منم که به اذن پرودگارم خبر می دهم شما را به آن چه که می خورید و آن چه را که در خانه هایتان ذخیره می کنید .و من به ضمیرها و باطن ها ی افراد آگاهم .
این حالت در دعای ابوحمزه ثمالی از کلام امیر المؤمنین آمده است . «بِکَ عَرفتُک و انت دَللتَنی عَلیک وَ دعَوتـَنی الیک و لولا انت لم اَدرِ ما انت» «خدایا به خودت تو شناختم و تو خود مرا بر وجود خود دلالت دادی و به سوی خود خواندی و اگر تو نبودی من نمی دانستنم تو چیستی ( اگر تو معرفتت را در من من اشراق نمی کردی من خداشناس نمی شدم(
و نیز در كافی(۹۱) از حضرت صادق (ع) روایت شده كه فرمود: جاء حِبْرٌ اِلی امیرَالمؤمنینَ (ع) فَقالَ: یا امیرَالمؤمنینَ، هَلْ رایتَ ربَّكَ حینَ عَبَدْتَهُ؟ فَقالَ: وَیلَكَ ما كُنْتُ أعْبُدُ ربّاً لَمْ اَرَهُ. قالَ: و كَیفَ رَایتَهُ؟ قالَ: وَیلَكَ لاتُدْرِكُهُ العُیون فِی مُشاهَدَةِ الابصارِ ولكِنْ رَأتهُ القُلوُبُ بِحَقائِقِ الایمان
یعنی، یك نفر از اَحبار و دانشمندان یهودخدمت امیرالمؤمنین رسیدو عرض كرد: ایا خدای خود را در موقع عبادت دیده‏ای؟ فرمود: وای بر تو، من خدایی را كه ندیده‏ام عبادت نمی‏كنم. عرض كرد: چگونه دیده‏ای؟ فرمود: وای بر تو، چشم‏های ظاهری با دیدن بصری او را درك نمی‏كند، بلكه دلها به حقیقت ایمان او را شهود می‏نماید.

تجلي خداوند به چه معنا است

منبع: ساتی انشاء باز

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا