انشا ازاد

داستانی حال و هوای اولین سفر به حرم امام رضا

داستانی حال و هوای اولین سفر به حرم امام رضا (ع) فضا حال و هوا مکان زمان روایت شیوه بیان زاویه دید

داستانی حال و هوای اولین سفر به حرم امام رضا

بوی عطر گل های تازه شکفته تلفیق شده بود، بابوی گلاب تازه واعلا وفضا را معطر و عطرآگین ساخته بود.نسیم خوش بهاری می وزید و چادرش را تکان می داد. قطره اشکی لجوج، صورتک دختر را پوشانده بود و جلوی دیدش را تار کرده بود. صدای بانگ اذان به گوش رسید. چه ترکیب گوش نوازی میان صدای اذان و پرندگان آواز خوان ایجاد شده بود. خورشید هنوز برای طلوع دست دست می کرد. گویی خجالت می کشید و گونه هایش گلگون شده بود.

دخترک برای اولین بار به مشهد رفته بود. شهر مقدسی که آرزوی دیدن حرم طلایی اش را از سال های پیش در دل پرورانده بود و خواب و خوراک را از او گرفته بود. آنقدر مشتاق و بی تاب بود که تا صبح طاقت نیاورد. و درنگی به دل راه نداد. شتابان به سوی حرم پرواز کرده بود تا اذان صبح را در میان آغوش خاک حرمش بخواند و بوی خوش هوایش را در ریه اش پر کند.

داستانی حال و هوای اولین سفر به حرم امام رضا

اشکش را که پاک کرد. بهتر اطرافش را دید. آدم هایی که پاتند می کردند و کودکانی که چادر به سر کرده بودند و گنبدی که انگار زودتر از خورشید طلوع کرده بود.

همه چیز بوی خدا را می داد و آرامشی وصف ناشدنی که سراسر وجودها را در برگرفته بود. از دریچه ورودی اش که داخل شد حوض بزرگ وسط حیاط او را مشتاق به شستن صورتش کرد.

حال دخترک، با چادر سفید گل گلی اش و صورت خیس و لبانی خندان پیش روی آقا حاضرشده بود. با ارادت دستش را روی سینه اش گذاشت و خم شد و زیر لب گفت:سلام بر ضامن آهو. امام هشتم و نور اول قلبم.

مکان:مشهد   زاویه دید:سوم شخص

شیوه بیان:داستانی-توصیفی

زمان:بهار

منبع: سایت انشا باز

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا