تحقیق دانش اموزی

ایران در زمان حضرت محمد

ایران در زمان حضرت محمد

ایران در زمان حضرت محمد

اوضاع سیاسی, مذهبی ایران در آستانه ظهور اسلام

تحقیق پیرامون چگونگی و چرایی گسترش نسبتا سریع دیانت اسلام در ایران در قرون اولیه هجری از جمله مباحثی است كه هنوز مورد توجه و عنایت پژوهشگران عرصه تاریخ است. آگاهی از چند و چون اوضاع سیاسی, مذهبی ایران در آستانه ورود اعراب مسلمان ما را در فهم علل و عوامل ترك آئین قدیم و گروش به سوی اسلام از سوی ایرانیان رهنمون می سازد. مدعای مقاله حاضر این است كه حاكمیت ساسانی در آخرین ایام خود گرفتار بحران در ساختارهای سیاسی, مذهبی شده بود و این امر بیش از هر چیز در سقوط ایشان دخیل بود.

مقدمه

تاریخ ایران در اوایل دوره اسلامی, یكی از مقاطع حساس تاریخ این مرز و بوم است. اوضاع و احوال ایران در این عصر, متإثر از ورود اعراب مسلمان به ایران و حاصل برخورد دو نظام اجتماعی, فرهنگی و اعتقادی متفاوت بود. روند چگونگی پذیرش دیانت اسلام و ترك آیین قدیم از سوی مردم ایران و نتایج ناشی از آن, از مهمترین مسائل قابل بحث در این مقطع زمانی است. در این زمان شكل گذشته جامعه ایرانی كه تقریبا هزار سال دارای وحدتی نسبی بود, بتدریج تغییر كرده, پیوند خود را با بخشی از میراث باستانی خویش, گسست و چهره ای نسبتا متفاوت با گذشته پیدا كرد; زیرا ورود اسلام به ایران, تإثیر محسوسی در ساختارهای سیاسی, اجتماعی, فرهنگی و اقتصادی به جا نهاد كه پاره ای از آن ها تا امروز نیز ادامه یافته است. به عبارت دیگر: این دوره یكی از معدود دوره های انتقالی (گذر) در تاریخ ایران است كه علاوه بر ایجاد تغییرات ظاهری (فروپاشی یك سلسله و روی كار آمدن حاكمیتی دیگر) تحولات محسوس در بنیان های سیاسی و اجتماعی به وجود آورده است. شناخت دقیق این تحول بزرگ مستلزم بازشناسی ساختار سیاسی, مذهبی امپراتوری ساسانیان در آخرین ایام پادشاهی ایشان است. زیرا علاوه بر عامل بیرونی شرایط درونی جامعه ایرانی نیز در سقوط این دولت دیرپا موثر بود.
بحران سیاسی
آنچه در شامگاه عهد ساسانی بر ایران گذشت, تا حد زیادی از بحران سیاسی در ساختار قدرت این نظام از بدو تإسیس نشإت می گرفت و بازتاب و نتیجه عملكرد شاهان ساسانی در طول حكومت, مخصوصا دوران اوج اقتدار آنان, یعنی عصر اصلاحات انوشیروان بود. نظام مبتنی بر تمركز در دین و سیاست, كه ویژگی اصلی و نمایان دولت ساسانی نسبت به اسلاف خود محسوب می شد, اگرچه در حفظ مرزها و در نتیجه استقلال سیاسی ایران در میان دشمنان شرقی (هیاطله و تركان) و غربی (رومیان) نقش مهمی داشت در سقوط و اضمحلال ایشان نیز مهم ترین عامل بود. تشكیل دولت ساسانی, كه خود پاسخی به بحران های ایجاد شده در اواخر عهد اشكانی بود, به واسطه سیاستگذاریهای خاص, به ظهور بحران های جدید در زمینه های سیاست, اجتماع و مذهب انجامید كه دوره پادشاهی ((قباد)) نقطه اوج آن بود. علی رغم برتری شایان توجه حكومت ساسانی نسبت به اشكانیان در امر تمركز بنیادهای سیاسی, دینی و اقتصادی, در سراسر عصر حاكمیت ایشان, نوسان بین تمركز و عدم تمركز یا به تعبیری نزاع و رقابت میان شاه و اشراف برقرار بود; به عبارت دیگر ((در دوره ساسانیان نیز رسم ملوك الطوایف اشكانیان با كمی تفاوت ادامه داشت.))(۱) هم چنین كاربرد كلمه شاهنشاه و شاه شاهان در این دوره كه نشانه وجود شاهان محلی در طول حكومت ساسانی, و عدم تمركز كامل بوده, سرانجام به نزاع میان شاه و اشراف انجامید و مانع از ایجاد تعادل و توازن در نظام سیاسی و اجتماعی ایران در دوره ساسانی گردید; به طوری كه تنها چند تن از سی و شش پادشاه ساسانی, بیش از ده سال سلطنت كردند و در طول چهار سال پس از سقوط خسرو پرویز از ۶۲۸ تا ۶۳۲م, دوازده نفر بر سریر سلطنت تكیه زدند كه عمر سلطنت برخی چند روزی بیش نبود. تداوم قدرت ملوك الطوایف دوره اشكانی كه منجر به افزایش قدرت نیروهای گریز از مركز یعنی خاندان ها و اشراف ایالات و ولایات می شد, با تمایلات مركز طلبانه و استبدادی خاندان ساسان كه خواهان تسلط هرچه بیش تر بر همه طبقات و لایه های اجتماعی بودند, منافات داشت. هم چنین تضعیف ملوك الطوایف و مقید كردن اشراف به دربار و تفویض مشاغل موروثی به ایشان كه از بارزترین اقدامات بنیان گذاران این سلسله بود, توسط برخی جانشینان قدرتمند ایشان پی گیری شد, كه در این بین می توان به اقدامات یزدگرد اول, هرمز دوم, بلاش, قباد و بالاخره اصلاحات انوشیروان كه در جهت خنثی كردن قدرت اشراف كهن و نیز افزایش قدرت مركزی بود, اشاره كرد. با این حال در برخی دوره ها كه پادشاه از قدرت كافی برخوردار نبود, دربار و جامعه, صحنه قدرت نمایی اشراف می شد. از این كه فقط چهار پادشاه ساسانی خود جانشینان خویش را انتخاب كرده اند(۲) و برای نشستن بر تخت پادشاهی همواره پشتیبانی اشراف و روحانیون ضروری بود(۳), می توان به میزان نفوذ طبقه اشراف پی برد. عصر قباد نقطه عطفی در درگیری شاه و اشراف بود. گرچه وی با استفاده از قیام مزدك خشم توده ها را در جهت تضعیف اشراف بزرگ به كار گرفت, ولی در نهایت فرزندش انوشیروان توانست طی اصلاحات اقتصادی, اجتماعی و با تكیه بر اشراف خرد, (دهقانان و اسواران) میل سركش اشراف كهن را تا حدود زیادی مهار كند. هر چند اقدامات وی غیر مستقیم ناشی از قیام مزدكیان و در جهت خلع سلاح ایشان بود, تقویت دهقانان و تضعیف بیش تر اشراف كهن را نیز در پی داشت و از این جهت كه به هرج و مرج و آشفتگی ناشی از قیام مزدك خاتمه داد, با اقبال برخی اقشار جامعه روبه رو شد. در واقع جامعه ایرانی كه به دنبال منجی می گشت, سرخورده و مإیوس از قیام مزدك, امنیت را هر چند به بهای استبدادی خشن, بر آزادی همراه با نابسامانی ترجیح داد, چرا كه حكومت یك مستبد قابل تحمل تر از حكومت گروهی از مستبدان بود. ((عدل)) در جامعه بسته و متمركز ساسانی كه فاقد تحرك اجتماعی قابل انعطاف بود, به معنای حفظ جایگاه هر یك از طبقات اجتماعی و ممانعت از تعرض آن ها به یكدیگر بود. از همین روی قباد ((به حلوان دیوان خراج ساخت و آن را دیوان عدل نام نهادند));(۴) بنابراین, ممكن است اعطای لقب ((عادل)) به انوشیروان نیز از همین سنخ باشد.
اگر عصر انوشیروان را نقطه اوج قدرت ساسانیان به شمار آوریم, باید گفت, شمارش معكوس سقوط آنان نیز از همین نقطه آغاز شد; دوره ای كه در پاسخ به بحران های به وجود آمده در آن اصلاحات اجتماعی, سیاسی و اقتصادی صورت گرفت, لیكن این اصلاحات در نهایت موفق به فرو نشاندن این بحران ها نگردید و به عبارت بهتر, اصلاحاتی بود كه در جهت تإمین منافع و مطامع بخش های فرودست جامعه نبود, و حتی بیش از گذشته بحران را در تمام جوانب بخصوص در مسائل سیاسی و اجتماعی عمیق نمود و زمینه های شكست ساسانیان و پیروزی اعراب مسلمان را فراهم كرد. تلاش اشراف برای احیای جایگاه خود كه با اصلاحات و اقدامات خسرو اول محدود شده بود و آن ها نمی توانستند اراده خود را بر وی تحمیل كنند, در آخرین سال های سلطنت وی با حضور اشراف در قیام ((انوشزاد)) و مخصوصا در زمان جانشین وی, یعنی هرمز چهارم شتابی سریع تر گرفت. از سوی دیگر, مدارای مذهبی هرمز چهارم, خشم اشراف مذهبی را برانگیخته بود; و با آن كه او نیز مانند پدرش, با استفاده از خشم طبقات پایین بر ضد بزرگان, شمار زیادی از اشراف را به قتل رساند,  اما تداوم دشمنی با روم و تهدید ایران از سوی متحدان منطقه ای آن كشور,  شرایط مناسبی برای ابراز ناخشنودی برخی اشراف اعم از نظامی, زمیندار, روحانی و نیز اشراف قدیم و جدید فراهم كرد كه این ناخرسندی در شورش ((بهرام چوبینه)) متجلی شد. در حقیقت, قیام بهرام چوبینه نشان داد كه اصلاحات نظامی انوشیروان, در دراز مدت پایدار نبوده است. هم چنین این قیام آغاز افزایش قدرت نظامیان در صحنه سیاسی عصر ساسانی و شروع شكست اصلاحات انوشیروان بود; اصلاحاتی كه هسته اصلی آن نظامی بود و حتی اصلاح مالیاتی در راستای آن و در جهت تإمین درآمد ثابت برای هزینه سپاهی وابسته به مركز طراحی شده بود. در واقع دولت ساسانی در عهد انوشیروان به لحاظ شرایط جدید سیاسی ـ اجتماعی و رقابت نظامی با همسایگان, در حال تغییر حامیان اجتماعی خود از اشراف و سران دودمان ها به تكیه گاه وسیع تری به نام آزادان بود. آزادان گرچه مالك زمین بودند, از طریق تعهد خدمت در سپاه, با شاهنشاه ارتباط می یافتند. سرانجام این سیاست نیز به ظهور یك بخش نظامی انجامید كه در اواخر عهد ساسانی هرچه بیش تر در امور سلطنت مداخله می كردند. شورش بهرام چوبینه اولین حضور گسترده گروه آزادان در صحنه سیاسی پس از انوشیروان بود, با وجود این, اشراف بیش تر مایل بودند به دور فردی چون خسرو پرویز گرد آیند كه از خاندان شاهی بود, نه فردی چون بهرام چوبینه, كه از دیدگاه سنت سیاسی حاكم بر جامعه ایرانی غاصب شمرده می شد. خسرو دوم, پرویز, كه به كمك رومیان و حمایت گروهی از اشراف ایرانی به قدرت دست یافته بود, پس از سركوب شورش بهرام, محتاطانه به تثبیت پایه های حكومت لرزان خود همت گماشت و با نابود ساختن ((بندویه)) و ((بستام)) كه از اشراف و نیز از اقوام خود او بودند و نقش بسیار مهمی در انتقال مجدد سلطنت به وی داشتند استبداد پادشاهی خود را نشان داد.
بحران دینی
ظهور ساسانیان در ایران, علاوه بر ایجاد تحول سیاسی, دگرگونی مذهبی را نیز به همراه داشت; به گفته كریستین سن, ((اگر تمركزگرایی بازگشت به سنت های زمان داریوش كبیر به شمار آید, ایجاد دین رسمی حتما از ابتكارات ساسانیان بوده است)).(۱۴) در واقع تلاش ساسانیان در برقراری وحدت مذهبی, مكمل كوشش های آنان در برقراری وحدت سیاسی و در جهت نیل به تمركز قدرت محسوب می شد; به همین منظور ساسانیان در نخستین دوران فرمانروایی خود; بی درنگ مبارزه با كیش زرتشتی را, كه با هلنیسم و انواع ناشی از ادغام هلنیسم و فرهنگ شرقی آمیخته شده بود, آغاز كردند و كوشیدند تا رسالت زرتشت و دین او را به دور از هر نوع آمیختگی و به شكل حقیقی آن بازگردانند.(۱۵) آنان برای دستیابی به این هدف, در آیین ایزدان مورد ستایش, سازش و التقاطی ایجاد كردند كه منظور از آن, وحدت ایران و متحد گردانیدن شاهان و شاهكان و استان های كشور در یك مجموعه واحد بود.(۱۶) هم چنین مقارن با تإسیس سلسله ساسانی موانعی چون تركیب نامتجانس جغرافیای مذهبی در ایران موجب بروز مشكلاتی برای موسسان این سلسله شد; زیرا تنوع مذاهب و آموزه های دینی از ویژگی های بارز جامعه ایرانی اواخر عهد اشكانی و اوایل عهد ساسانی بود; لذا با وجود این تنوع كه در هر قسمت از قلمرو ایران مشاهده می شد, سلاطین ساسانی نتوانستند یكباره به اندیشه ایجاد مذهب دولتی جامه عمل بپوشانند در حقیقت برای اعمال چنین سیاستی, ترویج آتشكده ها, گردآوری و تدوین اوستا و سازماندهی و تقویت روحانیت به عنوان یك طبقه قدرتمند اجتماعی در دستور كار قرار گرفت و اعزام موبدان به عنوان نمایندگان مذهبی, در كنار نمایندگان سیاسی یا مرزبانان به هر یك از استان ها, در جهت گسترش هرچه بیشتر تمركز سیاسی ـ دینی آغاز شد كه سرانجام نیازهای متقابل دین و دولت, موجبات نزدیكی این دو را به یكدیگر فراهم ساخت. هم زمان با تلاش ساسانیان در راه ایجاد یك دولت مركزی نیرومند دستگاه دینی در مسیر وصول به چنین مركزیتی گام برمی داشت و به عبارتی قدرت شاهنشاه و نیروی موبدان موبد دو ترجمان یك گرایش و دو بعد یك پدیده بود.(۱۷) اگر چه ساسانیان خود قبل از در دست گرفتن قدرت, جایگاه برجسته ای در نظام مذهبی داشتند, در واقع تشكیل دولت ساسانی برآیند همكاری بازوی مذهبی موبدان و بازوی نظامی خاندان ساسانی بود; به همین دلیل موبدان پارسی, با توسل به ایمان به مشروعیت انحصاری اندیشه و اعمال دینی خود, از قدرت نظامی و سیاسی ساسانیان به عنوان ابزاری برای تحمیل مزداگرایی به دیگر نقاط كشور و ریشه كن كردن یا سركوب همه ناسازگاران به عنوان انحراف و ارتداد استفاده كردند,(۱۸) اما علی رغم رقابت های آشكار و پنهان دو نهاد دین و دولت, كه گاه به خصومت می گرایید, وجود دیدگاه ها و منافع مشترك, از جمله تإكید بر تمركزگرایی, هم چنین نیاز دولت به مشروعیت و نیاز دین به قدرت, زمینه های سازش و همكاری هر دو را مهیا می ساخت. چنان كه دولت از دستگاه دینی پشتیبانی می كرد و نسبت به بدعت گذاری و الحاد بدگمان بود و بارها به تحریك این دستگاه, به تعقیب و آزار اقلیت های دینی و سركوب بدعت گذاران یا زندیقان و مهم تر از همه, مانویان و مزدكیان پرداخت كه در ازای آن دستگاه دینی نیز از سازمان دولت, امتیازات اشراف, حق الهی شاهنشاه و اعتقاد به اطاعت بی چون و چرا از او حمایت می نمود.(۱۹) به این ترتیب اندیشه های سیاسی موافق سلطنت و حكومت مطلقه در قالب تئوریهای مذهبی, توجیه عمومی می یافت, به طوری كه تئوریسین های معروفی چون ((تنسر)), ((كرتیر)) و ((آذرپد)) به ترتیب, در ایام پادشاهی اردشیر, شاپور اول و دوم, وظیفه مهم تبلیغ و القإ تئوری یگانگی دین و دولت را بر عهده گرفتند, اما با وجود این, پس از چندی, ظهور اندیشه مانی و مزدك نشان داد كه ساسانیان علاوه بر بحران های شدید اجتماعی به چالش های عمیق دینی نیز دچار شده اند.
جغرافیای مذهبی
ظهور آیین های نوظهور داخلی, همچون آیین مانی و مزدك, علاوه بر آن كه موجبات نفوذ مذاهب خارجی چون مسیحیت و آیین بودایی را در قلمرو ساسانی فراهم آورد, بر هم خوردن نظم و توازن اجتماعی موجود را نیز نشان داد, و از تزلزل مبادی فكری جامعه ای خبر داد كه مدعی وحدت اندیشه و ثبات فكری بود. در واقع, عدم موفقیت آیین رسمی در سوق دادن تمامی قلمرو ساسانی به سوی مذهبی واحد, از ماهیت نسبتا غیر ترویجی این مذهب بخصوص در آن دوران نشإت می گرفت; زیرا اصولا این آیین بیش تر به آریایی های ایرانی اختصاص داشت و داعیه جهان شمولی نداشت و روسای آن داعیه نجات و رستگاری كلیه ابنای بشر را نداشتند.
نتیجه
گزارش هایی هرچند اندك از وجود فرق مختلف زرتشتی در اواخر عهد ساسانی. مبین وجود تفرق و تشتت حتی در این آیین به ظاهر رسمی است. هم چنین شك و تردید نسبت به عقاید موجود و بی میلی به اعتقادات كهن, از دیگر تغییرات اساسی ای بود كه در نگرش مردم این عهد رخ نمود كه خود این امر حاصل برخورد افكار و نیز شرایط جدید و نوظهور بود. از سوی دیگر امواج جریان های عقلی و فلسفه یونانی در ادوار پایانی حكومت ساسانی  بنیان اعتقادات كهن را به لرزه درآورد و اذهان بسته و راكد را به تإملی دوباره درباره ساختار اعتقادی خویش وادار ساخت. رواج روزافزون اندیشه زروانی نیز, كه اعتقاد به جبر و تقدیر را در اذهان زمزمه می نمود, به گونه ای بود كه همراه با رشد تفكر بدبینی نسبت به دنیا, محتوای برخی از رسالات و اندرزنامه های این عصر را به خود اختصاص داد. زهد و كناره گیری از دنیا نیز كه نشانی از تإثیرات آیین های عرفانی بر مردم ایران بود, شور و نشاط اولیه را از بین برد و دلمردگی و یإس را حاكم ساخت. از سویی اعتقاد به جبر چنان شیوع یافته بود كه حتی در سخنان پادشاهی چون خسرو پرویز نشانی از آن یافت می شد.  رشد این تفكر تا بدانجا بود كه پارسیان, خود از زوال ملك خویش سخن می راندند و نشان آن را در وقوع زلزله ها و طوفان ها می جستند.
در شریعت رسمی, بیش از اعتقاد و اندیشه به اعمال و رسوم توجه می شد و مردم از مهد تا لحد درگیر مقررات مذهبی بودند و هر فرد در طول شبانه روز, بر اثر اندك غفلت, دستخوش گناه و گرفتار پلیدی و نجاست می شد.(۴۸) تصلب و قشرینگری مذهب رسمی همراه با رسوم و آیین های خشك و خسته كننده كه از احكام رنجآور و بیهوده سرشار شده, و تإثیر خود را از دست داده بود, از دیگر دلایل گرایش به اسلام قلمداد شده است كه خلاصگی و سادگی آیین و بی اعتبار كردن خون, نژاد, و امتیازات پدران از ویژگی های بارز احكام فقهی آن بود.(۴۹) شایان توجه است كه ایران تنها در نبرد نظامی در مقابل اعراب عقب نشینی نكرد, بلكه دین كهن و تشریفاتی زرتشت نیز می بایست در برابر آیین یكتاپرستی كه سهولت و قابل فهم بودن احكامش آن را نیرومند ساخته بود, تسلیم می گردید.
ایران در زمان حضرت محمد  ایران در زمان حضرت محمد  ایران در زمان حضرت محمد  ایران در زمان حضرت محمد  ایران در زمان حضرت محمد  ایران در زمان حضرت محمد  ایران در زمان حضرت محمد  ایران در زمان حضرت محمد  ایران در زمان حضرت محمد
منبع: سایت انشاء باز

مطالب پیشنهادی :  شعر گردانی صفحه 76 پایه دوازدهم
مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا