انشا ازاد

انشا متن ادبی پایه نهم چشم ها

انشا متن ادبی پایه نهم چشم ها

انشا متن ادبی پایه نهم چشم ها

چشم هایم را شسته ام از غبار تنهایی و در سر رویایی زیبا دارم. قایقی یا تکه چوبی به من بدهید!بال و پر نمی خواهم

با همان تکه چوب سفر خواهم کرد به رویاهای رنگی ام و سرشار خواهم شد از دم وبازدم هایی که در آن شکوفه های بهاری می رقصند و همراه با امواج بادسرسبز بازی می کنند. چشم هایم را می بندم، در رویایم پرنده ها آواز می خوانند،موهایم با دستان لطیف باد شانه می شود. لباسم حریری از گل های رنگی است و رنگین کمان از میانه دو دستانم نورافشانی می کند.

انشا متن ادبی پایه نهم چشم ها

 چشم هایم هنوز بسته اند،اما اشکی لجوجانه از گوشه ی پلکم جاری می شود. شاید اشک شوق باشد،شاید هم ترس از خراب شدن آن لحظه هایی که در خاطرم، دنیا در آن نقطه ایست کند تا تنها به دور از هیاهوها،آزاد و رها باشم.

سنجابی کوچک را از پشت درخت بلوطی می بینم ناخوداگاه به سویش پاتند می کنم،هنوز هوای کودکی در سر دارم،گویی سنجاب خیال بازی دارد. پاهایم جان دیگر می گیرد و چشم هایم!آخ امانم از چشم هایم که مشتاقانه می چرخندو ستاره ها در آن شکل می گیرند. می روم و سر می چرخانم،آنقدر پیچ وتاب می خورم و با صدای بلند می خندم که انگار پابه پایم درخت ها و پرنده ها هم می خندند.

سرم کمی گیج می رود. بالبانی خندان روی تکه چوبی می نشینم. سرم را پایین آورده و روی زانوهایم می گذارم. چشم هایم را می بندم و گویی باری دیگر پرت خواهم شد به دنیایی که به آن تعلق ندارم و باری دیگر اشک از چشمانم می چکد اما این بار از غم!

مطالب پیشنهادی :  انشا در مورد طبعیت گردی با زبان عادی و ادبی

نظر شما در مورد این مطلب چه بود نظر بزارید ممنونم.در صورت داشتن انشا برای ما ارسال کنید که به اسم شما در سایت قرار دهیم

انشا متن ادبی پایه نهم چشم ها

منبع: سایت انشا باز

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا