انشا ازاد

انشا تضاد مفاهیم درباره شاب (جوانی) و شیب(پیری) پایه دهم

انشا تضاد مفاهیم درباره شاب (جوانی) و شیب(پیری) پایه دهم

انشا تضاد مفاهیم درباره شاب (جوانی) و شیب(پیری) پایه دهم

پیرزن آیینه را برداشت و در آن نگاه کرد، بعد از کمی مکث آیینه را زمین گذاشت و گفت:ای روزگار آینه هم آینه های قدیم !

شاید دلش نمی خواست که قبول کند عیب از آیینه نیست  و این چین و چروک ها که بر صورتش نشسته گذر زمان را نشان میدهد….

بدون شک دلش برای جوانی اش تنگ شده بود ……همان زمانی که :مثل قرص ماه زیبا بود،،،روبنده اش را که برمی داشت همه چشم ها خیره اش میشد،،،،،دست های سفید و حنا بسته اش،،،،موهای مشکی که جذابیت آن صورت سفید و سرخی گونه ها را چندین برابر کرده بود،،،،

دختر خان…..،میدانی ، خیلی دلش تنگ بود……تنگ زمانی که لباس های عباس برادر بزرگش را می پوشید،با جفیه ای صورتش را پنهان میکرد و تفنگ برنو گوشۂ اتاق را به دوش می انداخت و با اسبش رعنا دوشادوش پدر راهی میدان جنگ میشد…..آن زمان ها که خان و خان بازی بود،جنگ های قبیله ای هم زیاد بود..! اما پدر نمی ترسید و همیشه میگفت:(من دو پسر دارم،،عباس یکی و مرجان دومی،،،،)

حالا نه از آن زیبایی خبری بود و نه دیگر صدای پدر می آمد،،،،، مرجان گویی در نقطه ای تاریک و زاویه ای بی روح از دنیا ایستاده بود…….قدش مثل گمان خمیده،،،،،،سوی چشمانش رفته بود و گویی همه دنیا را در خاکستر نشانده باشی،همه جا را تیره میدید…..

چین و چروک ها نقش ها را از زیر چشمان و پیشانی شروع کرده بودند و تا روی گونه ها آثار شان معلوم بود ……تفنگ برنو روی تاقچه خاک میخورد …..و گذشت روزگار گویی ناجوانمردانه مرجان را پیر و پیر تر میکرد ..

اما بغض گلوی مرجان نه به دلیل گذر دوران شاب و رسیدن به شیب ؛ بلکه بخاطر اشتباهش بود…

مطالب پیشنهادی :  انشاء تضاد مفاهیم با موضوع دست فروش

او بعد از مرگ پدر در مقابل حمله گروهی از شورشیان یاغی که سودای گرفتن ملک بختیار را داشتن ایستادگی کرده بود اما به دلیل ترس و عقب نشینی مردم شکست سنگینی خورده بود……

زمانی که به تبعید گاه او را می آوردند زمزمه مردم شهر را که با پررویی تمام می گفتند:خوب شد!!با به پا کردن جنگ کسب و کار و خانه و زندگیِ مان را کساد کرده بود.آخر آزادی مملکت به چه درد میخورد وقتی گرسنه باشیم ……   دلش را گویی داغ کرده بود،،،اکنون فهمیده بود که خودش را برای کور دلانی آتش زده که برای پول می جنگند نه شرافت،،،،،،

ومن…صبر کنید،،،،صدای نجوای مرجان رشته افکار نوشته ام را پاره کرد،،،….چه میگوید؟؟؟!!!

*جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را

نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را

کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم

به دنبال جوانی ،کوره راه زندگانی را

نوبسنده: نرگس مرادی

منبع: تلگرام

انشا تضاد مفاهیم درباره شاب (جوانی) و شیب(پیری) پایه دهم

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا