انشا به روش جانشین سازی پایه دهم
انشا به روش جانشین سازی پایه دهم
انشا به روش جانشین سازی پایه دهم
برای بار هزارم آب دماغش را بالا میکشدو با سر آستینش اشکهایش را پاک میکند.زانوهایش را در خودش جمع کرده و سرش را روی پاهایش میگزارد وبا ریتمی ملایم خودش را تکان میدهد نمیدانم چند ساعت است که خودش را دراتاق حبس کرده وزار زار گریه میکند انقدر اشک ریخته که زانوهایش همراه فک صورتش میلرزد و توانش برای جمع کردن خودش تحلیل رفته و صحنه رقت بار وقابل ترحمی ایجاد کرده است.
با من قهر کرده با خدایش قهر کرده پرده گل گلی اتاقش را کشیده و با تمام هستی سرلج افتاده است.
به او حق میدهم چنین کند من تلاشش را دیده ام شب نخوابی هایش؛گرسنگی کشیدن هایش عرق کردن های مداوم به خاطر کار کردن های زیادش،گریه هایش، سختی هایش،و ایستادگی مقابل حرف های دیگران را و استقامت در راه رسیدن به هدفش.
حالا تمامی اینها دود شد رفت!
دریک شب. از همان شبی که زیر گوشش آیه یأس خواندند و ناامیدش کردند.دیگر تلاش نکرد عرق نکرد شب نخوابی نکشید.معلوم نبود چه درگوشش خواندند که نتیجه اش حال و روز الانش است.این مردم را درک نمیکردم زمین خوردن دیگران چه نفعی به حالشان دارد؟
ناتوان شد ذوقی نداشت کم کم با من قهر کرد خیلی سعی کردم دستش را بگیرم. حیف بود! دوستش داشتم! به بودنش عادت کرده بودم. زندگی درخانه زیبایش لذت بخش تر از خوردن بستنی در روزهای گرم تابستان بود یا خوردن یک ظرف باقله با سماق در روزهای بارانی زمستان!
دخترک ساده واحساسی ام قوی شده بود،صبورتر شده بود، اما شکننده درست مثل یک گلبرگ.برای هدفش سراز پا نمیشناخت تپش های تند قلبش هر شب لالایی شب هایم شده بود.نمیتوانم از دستش بدهم. لجباز است حرفم را قبول ندارد مرا دیگر نمیخواهد.
از نرسیدن میگوید از بازنده شدن خودش را دیگر قبول نداردو این نوع طرز فکر بدتر از هزار بار زمین خوردن است.نمیخواهم پس از آن همه تلاش فکر کنم که تمام این مدت روی تردمیل بوده ایم و بی هدف درجا زده ایم.
من هم گوشه دیوار کز میکنم. گریه ام میگیرد. من بخشی از او بودم و حالا مرا بیرون کرده بود به بدترین شکل ممکن!
دستم را روی موهای ابریشمیش میکشم تمام قوایم را درکار میگیرم تا درون قلبش نفوذ کنم.نمیگزارد تمام درهارا بسته.
نمیتوانم. نفس نفس میزنم درست مانند کارگری که با صدها کیلو بار یه ساختمان ده طبقه را یک نفس بالا رفته است.
نا امید از امیدم!با روزنه ای از نور که از لای ماهیچه‌ی خونی به تمام وجودش میتابد متحیر میشوم. خودم را عبور میدهم و به درون قلبش میرسانم.
برای خودش دنیایی است! پر است از قاب عکس روی در ودیوار و درآن بالا عکس پدر و مادرش در برشی زیبا و خیره کننده!
با تمام وجودم با او حرف میزنم با تمام حرفه‌ام. سرش به سمت پنجره کج میشود.خودش است! به سمت پنجره میرود و پرده را کنار میزند. نسیمی ملایم از لابه لای درختان می وزد و تره‌ای از موهایش را به بازی میگیرد.
نور مهتاب روی صورتش میتابد و ستاره‌ای درون مردمک سیاه چشمانش منعکس میشود. برق چشمانش تمام وجودم را میزند. کار خودم را کرده ام.
حالا خیالم راحت است به دیوار قلبش تکیه میدهم و پاهایم را دراز میکنم. درحال حرف زدن است نطقش باز شده خوشحالم،سبکم و آزاد.
میان گریه میخند تمام وجودش خبر از زنده شدن حسی به اسم قدرت را میدهد صدایی که تلاش را فرا میخواند و عشق و مهربانی دست در دست هم به سمت ما می آیند همگی دور هم جمع میشویم برای تولد یک انسان. برای بلند شدنش قلاب میگریم و چه خوب است حس امید داشتن!
و آن بیرون خدایی که با لبخندی از سر عشق نظاره گر‌ماست و چه گرم است این لبخند های بی نظیر.
گذشته ای که گذشت و آینده ای که نیامده است این ها مهم نیستند فقط تو مهمی وحالی که متلق به توست. دختری تازه متولد شده و آسمانی به قشنگی چشمانش و هوهوی باد و نور افشانی ستاره ها خوشی های تازه شکفته شده باغچه زندگیمان را کامل میکند.
نویسنده: مریم سیاه کمری
انشا به روش جانشین سازی پایه دهم
منبع: تلگرام
