انشا ازاد

انشا با موضوع آزاد درباره فقر

انشا با موضوع آزاد درباره فقر

انشا با موضوع آزاد درباره فقر

فقر،همان واژه سرد و تلخی که همراه با خود تاریکی و درد را به ارمغان می آورد. هنوز صدای شیون کودکی که طلب چند جرعه آب از مادرش را داشت. در گوشم می پیچد. مادر دست هایش می لرزید میمک صورتش مچاله می شد.

پدر از شرم تهی دستی شب هنگام به خانه می آمد و وقتی که شفق و شب در جدال بایکدیگر بودند، خانه را ترک می کرد. این تضادها چه بر سرمان می آورد. تضاد بین فقیر و غنی!

کسی که کوچک ترین خواسته اش حرام است و..

دیگری بزرگترین خواسته اش از هر حلالی،حلال تر.

انشا با موضوع آزاد درباره فقر

چه زندگی ها از جانبش متلاشی و مضمحل گشته اند و چه عمرهایی که از سوی اش  به فرجام رسیده است. عده ایی از مردم،همان هایی که روزانه تعداد کثیری از آن ها از کنارمان می گذرند. در کوله هایشان گوشی و لباس و ساعت و چیزهای گران بها به همراه دارند،اما امان از نداری

ندار که باشی کوله بارت می شود چند مشت مریضی و حسرت و غصه های تلنبار شده، که از وزن سنگینش گاه کمرت خم و چشمانت تر می شود

فقیر که باشی مسکنت آسمان، تکیه گاهت بازوان و خیالت مالامال از سیاهی هایی می شود که رفته رفته آسمانت را برای همیشه تاریک می سازد. وقتی آسمانت تاریک باشد،یعنی خانه ات هم تاریک است. این یعنی مرگ

انشا با موضوع آزاد درباره فقر

نظر شما در مورد این مطلب چه بود نظر بزارید ممنونم

مطالب پیشنهادی :  انشا غیر تکراری با موضوع ازاد درباره فقر

اگر شما انشا دارید برای ما ارسال کنید که به اسم شما در سایت قرار دهیم

چه زندگی ها از جانبش متلاشی و مضمحل گشته اند و چه عمرهایی که از سوی اش  به فرجام رسیده است. عده ایی از مردم،همان هایی که روزانه تعداد کثیری از آن ها از کنارمان می گذرند. در کوله هایشان گوشی و لباس و ساعت و چیزهای گران بها به همراه دارند،اما امان از نداری

منبع: سایت انشا باز

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا