انشا ازاد

انشا از زبان رودخانه

انشا از زبان رودخانه

انشا از زبان رودخانه

مقدمه:

همیشه روان اما گاه طغیان گرم.همیشه آرام و بی صدا اما گاه پر هیاهو و مواجم.من رودخانه ام،رودی که برای رسیدن به هدف هزاران پیچ و خم می گذراند اما هرگز باز نمی ایستد

تنه انشا:

وقتی در طول مسیر ،سرم به سنگ می خورد،خونی جاری نمی شوداما از سرعتم کاسته می شود.وقتی که دره ایی در سر راهم قرار دارم،سرعتم چند برابر می شود.گویی با ضربه اول تنبیه و با ضربه دوم تشویق می شوم.درد را بارها احساس کردم.

دردی که تمام قطراتم را یخ زده است و اشک هایم را جاری ساخته است.شاید برایتان سوال پیش بیاید که مگر رودخانه ها هم اشک می ریزند؟!آری درست شنیده اید،رودخانه ها هم احساسات دارند.من بارها وقتی که کودکی با شادی کنارم نشسته است اما در وجودم ماری یا تمساحی،یا حیوان گزنده ایی خارج شده و به او آسیب رسانده بارها گریسته ام.

انشا از زبان رودخانه

که چرا باید در  وجود من،چیزی برای آسیب دیگران پرورش بیاید.من بارها وقتی که حیوانی زخمی و بدحال با هزار زور و زحمت خود را به من رسانده تا برای دقایق آخر از من سیراب شود هم گریسته ام،وقتی که درست در آغوشم جان سپرده است و من هیچ کاری از دستانم بر نمی آمد.

اما بارها هم شده است که شاد ترین شوم،وقتی که تشنه لبی را سیراب،گرما دیده ایی را خنک یا دلتنگی را شاد ساخته ام و دست هایش را برای نوازشم در میانم تاب داده است با صپای بلند خندیده ام.من رودخانه ام که احساساتش را نمی بینی و من محکومم به جاری بودن!آن هم در همه حال و با تمام احساسات

نتیجه گیری:

چشم هایت را ببند.اینبار که به آغوشم پناه آوردی،فقط گوش فرا ده.آنقدر مرا دوست داشته باش که صدایی جز من نمی شنوی،آن هنگام  صدای خنده هایم به گوشت می رسد من آن لحظه  شادترین و مشتاق ترینم

انشا از زبان رودخانه

منبع: سایت انشا باز

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا