انشا ازاد

انشاء من که آنچه داشتم اول ره گذاشتم حال برای چون تویی اگر لایقم بگو

انشاء من که آنچه داشتم اول ره گذاشتم حال برای چون تویی
انشاء من که آنچه داشتم اول ره گذاشتم حال برای چون تویی

انشاء من که آنچه داشتم اول ره گذاشتم حال برای چون تویی اگر لایقم بگو

مقدمه:

انسان ها برای رسیدن به اهداف زندگیشان هر چه در توان دارند به کار گرفته و برای پیش بردن آن، تلاش می کنند. فرقی نمی کند این تلاش برای کاری باشد یا برای شخصی! او هر چه داشته است را همان اول راه به میان گذاشته است باقی راه دیگر دست او نیست.

تنه انشاء:

انسان هدفمند، برای رسیدن به اهداف خود همان اول راه خالصانه تمام هست و نیست خود را وسط گذاشته و به انتظار ثمر رسیدن آن می نشیند. مثل کسی که نهالی را می کارد، آبیاری اش می کند و کودش می دهد. در برابر گرما و سرما از او مراقبت می کند اما در نهایت این نهال است که باید جواب تلاش های آن فرد را بدهد و آن را لایق بداند و به ثمر رسد و مزد آن همه سختی را با میوه ایی شیرین و آبدار بدهد. گاهی باید بعد از انجام تمام کارها گوشه ایی نشست و شاهد ادامه ی ماجرا ماند. فرقی ندارد مضمون این شعر عاشقانه است یا عارفانه! حتی گاهی لازم است بعد از گذراندن راهی سخت و برداشتن تمام مانع های پیش رو به خدا توکل کرد و ادامه داستان زندگی را به او سپرد که آیا ما لایق رسیدن به پایان آن مسیر را داریم یا خیر! و این خدای حکیم است که پایان  ماجرا را تعیین می کند و او تنها از ما سعی و تلاش کردن  را طالب است.

مطالب پیشنهادی :  بازنویسی حکایت طاووس و زاغی، در صحن باغی به هم رسیدند

نتیجه گیری:

آدمی که با وجدانی آسوده و با تمام توان پا در مسیر پر فراز و نشیب زندگی می گذارد، خیالش از همه جهات راحت است؛ زیرا او پایان ماجرا را به دستان کسی سپرده است که از همه کس برایمان دلسوزتر و از همه چیز آگاه است. پس به او توکل کن که پایان داستان زندگیمان را قطعا با حکمت نوشته است.

انشاء من که آنچه داشتم اول ره گذاشتم حال برای چون تویی اگر لایقم بگو

منبع: سایت انشاء باز

نظر شما در مورد این مطلب چه بود نظر بزارید ممنونم

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا