انشا پایه هفتم

انشا درباره بهترین پدربزرگ دنیا پایه هفتم

انشا درباره بهترین پدربزرگ دنیا پایه هفتم

انشا درباره بهترین پدربزرگ دنیا پایه هفتم

مقدمه:

گاهی اوقات خیلی زود دیر می شود و حقیقت های زندگی از تصورات ما دور می گردند.فکر می کنیم همیشه هستند و همیشگی اند اما همین که پلک می زنیم،شاید به سرعت همان پلک زدن،دیگر در میانمان نباشند

تنه۱:

موهای مواج و سفیدی لابه لای تاسی سرش نمایان بود،چشم هایش گویای مهربانی بی نهایت و چروک دور چشم هایش انگاری اشک و خنده های زیادی را به خود دیده بود.

دست هایش زبر و پینه بسته بودند اما از شوق لمس همان دست ها نمی کاست،پدربزرگم با آنکه پیر شده بود و روزگار به خوبی این را در صورتش نقاشی کرده بود اما هنوز دل کوچکی داشت و با کوچک ترین دلتنگی اشک از چشمانش روان می شد و دل کوچک تر من هزار تکه می شد.

انشا درباره بهترین پدربزرگ دنیا پایه هفتم

تنه ۲:

دریکی از همان روز ها که پدر بزرگ دلش گرفته بود، تصمیم گرفتم که لبخندی هرچند ناچیز را به صورتش هدیه دهم بنابراین گوشی همراه خود را برداشته و با دختر عمو و پسر عموهایم،تماس تصویری گروهی برقرار کردم،

آن لحظه که من تنها در کنار پدر بزرگ در سکوت کامل نشسته بودم،ناگهان صدای خنده و جیغ، خانه را پر کرد،پدربزرگ با شوق سر چرخاند و وقتی خنده را روی صورتم دید متوجه شد که همه چیز زیر سر من است

و آن روز تا آخر شب از ذوق دیدار نوه هایش دائما لبخند می زد و به نظرم آن لبخند ها شایسته ی بهترین پدربزگ دنیاست،کسی که با صدای نوه هایش این چنین ذوق می کند آیا می تواند بهترین نباشد؟!

مطالب پیشنهادی :  انشا درباره دری رو به آسمان

تنه۳:

هربار که به صورت نورانی پدر بزرگ نگاه می کنم،ترسی خوفناک وجودم را در برمی گیرد که مبادا دیگر او را نداشته باشم،دیگر برایم شعر حافظ نخواند و از خاطرات خوش جوانی اش یاد نکند،میترسم بهترین پدربزرگ و بهترین رفیق دنیا را از دست داده و برای باقی عمرم حسرت بخورم که ای کاش برای خنداندنش و شکفتن گل لبخند روی لب هایش،بیشتر تلاش می کردم و امان از این ترس ها که همیشه به واقعیت تبدیل می شوند

نتیجه گیری:

یادمان نرود،در میان شلوغی های روزمره و در گیر و دار همین بهانه های ساده که وقت نیست و کار هست و فلان،از دیدار پدربزرگ و مادربزرگمان غافل نشویم زیرا آن ها بهترین اتفاق تکرار نشدنی زندگیمان خواهند بود.

انشا درباره بهترین پدربزرگ دنیا پایه هفتم

منبع: سایت انشا باز

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا