انشا ازادانشا پایه دهمانشا پایه دهم شاخه فنی و کاردانش

انشا تضاد مفاهیم پایه دهم

انشا تضاد مفاهیم پایه دهم

انشا تضاد مفاهیم پایه دهم

 در جنگلی گم شده ام  خیلی میترسم نکند یک حیوان به من حمله کند با درخت حرف میزنم چرا سکوت کردی چرا راه را به من نشان نمیدی یعنی انقدر دل نداری که به من دخترک کمک کنی سکوت او فریاد قلب مرا زیاد میکرد 

گفت چرا دل دارم اما اجازه ندارم تکان بخورم  به اسمان زل میزنم تودیگر چرا سکوت کردی

دلت به حالم نمیسوزد درخت میگوید اجازه ندارد 

توچی تو اجازه داری یا میخواهی سرگردان بمانم

یک دفعه سکوتش را میشکند و فریاد میزند چرا چرا میشنوم میشنوم

با ناله گفتم پس به داد این دخترک برس که دیگر یاوری ندارد

گفت مطمئنی که دیگر یاوری ندارد کسی که در شرایط سخت به تو کمک میکند هوایت را دارد

نمیگذارد اب تو دلت تکان بخورد

گفتم نمیدانم حالا شب است و فکرم خوب کار نمیکند

گفتا دخترک گمگشته

برو و خودت ره بجوی

من اجازه رهنمایی ندارم

نزدیک صبح بود خورشید داشت بالا می امد من هم چنان دل گرفته و غمگین همانجا بودم

باخود گفتم خورشید دل گرم است حتما مرا هم با نشان دادن راه دل گرم میکند

ای شمس هفت افلاک

ره نشان ده به این دخترکِ گم گشته

 گفتا روز شد فکرت سر جا امد فکر کردی ؟

گفتم بدنبال چه ؟

گفتا که یاورت کیست در لیل و الّانهار

گفتم نمیدانم

دیشب گفتم اگر روز شود ره پیدا میکنم

اما حالا میبینم که  روز و شب فرقی ندارد

یکدفعه ایه《 انَّ الله عَلی کُلِ شئ قَدیر 》به یادم افتاد

مطالب پیشنهادی :  انشا پایه دهم به روش تضاد مفاهیم با موضوع عشق

سکوت قلبم را شکستم و فریاد زدم  

       از ته دل

راه برایم بازشد .معجزه بود معجزه

نظرم این شد شب که فقط تاریک است اما دل من همان دل است و بس

منبع: تلگرام

نویسنده: آیدا افروزی

انشا تضاد مفاهیم پایه دهم

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا