انشا پایه دوازدهم

شعرگردانی صفحه42پایه دوازدهم عشق شوری در نهاد ما نهاد

پایه دوازدهم شعرگردانی صفحه42

عشق شوری در نهاد ما نهاد                      جان ما را در کف سودا نهاد

گفت و گویی در زبان ما فکند                   جست و جویی در درون ما نهاد

دم به دم در هر لباسی رخ نمود                 لحظه لحظه جای دیگر پا نهاد

چون نبود او را معین خانه ای                   هر کجا جا دید، رخت آنجا نهاد

وز پی برگ و نوای بلبلان                        رنگ و بویی بر گل رعنا نهاد

تا کمال علم او ظاهر شود                         این همه اسرار بر صحرا نهاد

مقدمه: مگر می شود در دنیایی زندگی کنیم که خالقی حکیم و عالم داشته باشد و همه ی رخدادهای پیش آمده و پیش نیامده اش از روی نظم و مقررات نباشد؟

تنه انشاء: همه ی ما انسان ها در وجود خود احساس های متنوعی را تجربه خواهیم کرد. گاهی حس غم و گاهی حس شادی. لحظه ایی گرسنگی و لحظه ایی دیگر تشنگی یا به دنبال رفع این حس می رویم و یا در برزخ می مانیم. اما عشق برخلاف این حس های گفته شده، حسی جداگانه است که شاید عده ایی را شامل شود و عده ایی دیگر حس هوس یا دلبستگی را عشق تلقی کنند اما عشق فراتر از حس زودگذر این روزها است. عشق مانند جهانگردی است که هیچ خانه ایی ندارد تا برای ابدیت در آنجا ساکن باشد.

عشق مانند یک رهگذری است که می آید و نسیمی را به همراه خود می آورد و لحظه ایی ناب را می سازد و آدمی تا سال های سال در رویای همان لحظه و در حسرت همان چند ثانیه زندگی می کند. مگر نمی گویند. دنیا دو روز است؟! پس قطعا عشق در دفتر زندگی تنها به اندازه چند ثانیه است اما یاد و خاطره اش دقیقا تا آخرین لحظه ی همان دو روز همراهت می ماند و نفست را می گیرد. عشق به همراه خود شور و اشتیاق می آورد و جان را بر کف دست می آورد، گویی که حاضری هر لحظه آن را تقدیم دلبر خود کنی.

عشق با آمدنش برای ما آنچنان شیرین و دلچسب است که هرچه از آن سخن بگوییم باز حرفی برای گفتن داریم و آنچنان با آمدنش در وجود ما تحول ایجاد می کند که انگار از آدم سابق وجود خود فرسنگ ها فاصله گرفته ایم. عشق آنقدر شیرین است که هرگز تکراری و خسته کننده نمی شود.

انگاری که هر بار در لباسی ودر جایی دیگر ظاهر می شود و آنقدر شوردهنده است که با آمدنش پیر را جوان می کند و برگ و گل پژمرده را عطر و بویی تازه می دهد و بلبل ساکت و گوشه گیر را باز شوق خواندن می دهد و با صدایش یک شهر را خبر از عشق و شور درونش می کند و اما دقیقا لحظه ایی که با تمام وجود آن را لمس کردی و از علم او آگاه شدی آنچنان رهایت می کند و تا ابدیت تو را با خاطرات کوتاهش تنها می گذارد و همه ی اسرارش را به صحرا می برد. جایی که هرگز دیگر دستانت به آن نرسد.

نتیجه گیری:عشق مانند یک جهانگردی است که هر روز و هر ساعت در گذر از شهرها و روستاست، می آید و شور و شوق می آورد و از جای جای جهان می گذرد و در نهایت آنجایی می رود که هیچ کس نیست و سکوت را به خود تقدیم می کند. فکرش را بکن.. می آید یک شهر را به آشوب می کشد و خود در نهایت می رود یک گوشه ی دنج و آرام می گیرد.

انشا در مورد عشق شوری در نهاد ما نهاد جان ما را در کف سودا نهاد

بازنگری شعر عشق شوری در نهاد ما نهاد جان ما را در کف سودا نهاد

انشا با موضوع شعر گردانی پایه دوازدهم صفحه 42

نظر شما در مورد این انشا چه بود نظر بزارید ممنونم

این انشا اختصاصی بوده و کپی برداری در سایت یا کانال تلگرام شما بدون ذکر منبع و ادرس سایت حرام است و پیگرد قانونی دارد

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

4 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا