انشا پایه دوازدهم

بازنویسی حکایت بیابان گردی را دیدم در حلقه جوهریان بصره حکایت همی کرد

پایه دوازدهم صفحه58 حکایت نکاری

بیابان گردی را دیدم در حلقه جوهریان بصره حکایت همی کرد که وقتی در بیابان راه گم کرده بودم و از زاد چیزی با من نمانده، دل بر هلاک نهادم که ناگاه کیسه ای یافتم پر از مروارید. هرگز آن ذوق و شادی را فراموش نکنم که پنداشتم گندم بریان است و باز آن تلخ و نومیدی که معلوم شد مروارید غلتان است.

در بیابان فقیر سوخته را                                  شلغم پخته به که نقره خام

در روزگاران گذشته مردی را دیدم که در گروه جوهریان بصره این گونه داستان خود را بازگو می کرد و می گفت: زمانی که در بیابان گم شده بودم و از زیادی راه چیزی برای من از آذوغه خود باقی نمانده بود و دلم از گرسنگی به مالش افتاده بود، ناگهان در راه کیسه ای پیدا کردم. ذوق و شوق زیادی کردم زیرا که تصور کردم گندم پوست کنده است و می توانم رفع گرسنگی کنم اما بعد از دیدن کیسه متوجه شدم کیسه که پر از مروارید است و آن شور و ذوق تبدیل به تلخی و ناامیدی شد.

این داستان  این پیامد را دارد که حتی اگر کیسه ایی زر پیدا کنی اما محتاج غذا باشی آن زر و سکه و مروارید هیچ ارزشی برایت ندارد بلکه برایت آن لحظه غذا و سیر کردن شکمت بالاتر از هر چیزی است حتی از یک صندق پر از مروارید است. هر چیزی در جایگاه خودش حائز اهمیت است. به طور مثال اگر خروارها پول در خزانه داشته باشیم اما از سلامتی برخوردار نباشیم و آن بیماری با هیچ پولی مداوا نشود، آن پول هیچ ارزشی ندارد و به مانند کاغذی باطله می ماند. در بیابان برای انسان فقیر و گرسنه شلغم پخته به مانند نقره ایی با ارزش است در حالی که نقره ی خام در آن لحظه هیچ ارزشی ندارد.

مطالب پیشنهادی :  یکی از خاطرات زندگی خود را بنویسید پایه دوازدهم صفحه23

انشا درباره بیابان گردی را دیدم در حلقه جوهریان بصره حکایت همی کرد 

بازپروری حکایت بیابان گردی را دیدم در حلقه جوهریان بصره حکایت همی کرد 

نظر شما در مورد این مطلب په بود نظر بزاردی ممنونم

این مطلب اختصاصی بوده و کپی برداری در سایت یا کانال تلگرام شما بدون ذکر منبع و ادرس سایت حرام است و پیگرد قانونی دارد

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا