انشا پایه دوازدهم

انشاء درمورد دریای طوفانی انشا پایه دوازدهم

انشاء درمورد دریای طوفانی انشا پایه دوازدهم
انشاء درمورد دریای طوفانی انشا پایه دوازدهم

دلم می‌خواست در دلِ یک موج، زندگی کنم. به دیوارِ بلندِ آبی‌اش تکیه دهم و چشم بدوزم به قلۀ موج. بنشینم و بنویسم. قلمم را به جوهرِ دریا آغشته کنم و از دریا بنویسم. 

به قلۀ موجی بلند، تابی ببندم و بر بلندایت تاب بخورم تا بی‌تابَت شوم و تا آغوشِ دوباره‌ات، روی آب‌ها بدَوَم.

یکی از فانتزی‌هایم این است که موج‌سواری باشم و از درون یک موجِ کامل عبور کنم و در کامل‌ترین لحظه، به دیوارۀ یک موجِ بزرگ دست بکشم.

من عاشقِ همین یک لحظه‌ام. کاش می‌شد، عمری همین یک لحظه را زیست.

انشاء درمورد دریای طوفانی انشا پایه دوازدهم

مقدمه:

به نام خدایی که خشکی ها را بر روی دریاها بنا نهاد. همان دریاهایی که از ابتدایش نگاه کنی انتهایش را به چشم نمی بینی! همان دریایی که آرامشش مثال زدنی است و طلوع و غروب خورشیدش چشم گیر! اما چه می شود که چنین نعمتی ناگهان طوفانی می شود؟! می آید و زیر و رو می کند، ویران می کند و می رود.

تنه انشاء:

هوا گرگ و میش بود، صیاد تور ماهیگیری اش را به دوش انداخت و راهی دریا شد تا پاروهای قایق را تنظیم کرد و پاروزنان خود را به وسط دریا کشاند. دریا خندید زیرا می دانست که دلی را شاد خواهد کرد و سفره ایی را رونق خواهد بخشید اما نمی دانم از بدی روزگار بود یا بدی آدم ها، هر چه بود صیاد از جیب خود مقداری پودر بیرون آورد و در اطراف قایق خود پخش کرد. دریا متعجب شد او ناگهان دردی را در وجود خود حس کرد. ماهی ها دانه به دانه راه شش هایشان بسته می شد و روی سطح آب می آمدند و صیاد به راحتی با تور خود همه را جمع می کرد، در حالی که خنده ایی ترسناک روی صورتش نقش بسته بود. دریا خشمگین شد. آسمان صاف و ابری، رنگ باخت و از عصبانیت سیاه شد. دریا موج هایش را با سرعت از این سو به سوی دیگر می کشاند. صیاد ترسید اما دگر کاری از دستانش برنمی آمد. خدا خشمگین بود و دریا مجری اجرای قانون خدا بود. آن روز دریای مهربان، طوفانی به پا کرد و در اعماق خود صیاد را بلعید تا همگان بدانند که عاقبت بدی و دشمنی خشم و طوفان الهی است زیبا زندگی کنید تا دریای زندگیتان سرشار از آرامش باشد.

مطالب پیشنهادی :  بازنویسی حکایت سوداگری بار آبگینه داشت یکی از باج گیران عنان بارگیرش

نتیجه گیری:

هیچ کار خدا، بی حکمت نیست، گاهی اگر دریای زندگیت طوفانی شد یقین بدان که خیری پشت آن است شاید در آن هنگام بدی ها و پلیدی ها را ببلعد و ببرد اما تو در انتظار صبح آرام فردایش بمان.

منبع: سایت انشاء باز

نظر شما در مورد این مطلب جه بود نظر بزارید ممنونم

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا