انشا پایه هشتمحکایت مردکی را چشم درد خاست

باز نویسی حکایت مردکی را چشم درد خواست 20 مهر96

پایه ی هشتم-حکایت-درس دوم-صفحه ی36

انشاء پایه نهم با موضوع مردکی را چشم درد خواست

«مردکی را چشم درد خواست.پیش بیطار (دام پزشک)رفت که دوا کن.بیطار از انچه در چشم ستوران می کرد ،در دیده او کشید و کور شد.حکومت (شکایت)به داور بردند.گفت:براو هیچ تاوان نیست.اگر این خر نبودی بیش بیطار نرفتی»

در روزگاران قدیم مردی چشم درد گرفت وپیش دام پزشک روستا رفت  که بیماریش را مداوا کند.دام پزشک از دارویی که برای چشم درد چهارپایان و حیوانات می زد به مرد داد.زیرا که تنها چنین دارویی  داشت برای مداوای چشم درد. دام پزشک داروی حیوانات را در چشم مرد کشید و از بد روزگار کور شد.مردک از دام پزشک شکایت کرد و پیش قاضی رفتو قاضی گفت:براین دام پزشک هیچ گناه و تاوان و مجازاتی نیست زیرا که اگر ایین مرد خر نبود پیش دام پزشک نمی رفت..

نظر شما در مورد این بازنویسی چه بود ؟ نظر بزارید

این انشا اختصاصی بوده و کپی برداری بدون ذکر منبع پیگرد قانونی دارد

کلمه های کلیدی :

انشا با موضوع مردکی را چشم درد خواست,انشا درباره مردکی را چشم درد خواست

,انشا با موضوع مردکی را چشم درد خواست جدید,

انشا با مقدمه و نتیجه گیری در مورد مردکی را چشم درد خواست,

بازنویسی انشا در مورد مردکی را چشم درد خواست,ب

از نویسی انشا مردکی را چشم درد خواست,باز بینی انشا مردکی را چشم درد خواست,

باز نویسی انشاء مردکی را چشم درد خواست,

حکایت در مورد مردکی را چشم درد خواست,

نوشتن حکایت در مورد مردکی را چشم درد خواست

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

4 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا